سریه زید بن حارثه به عیص
سریه زید بن حارثه به
عیص در
جمادیالاولی سال ششم هجری و به دستور
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، زِید بن حارِثه را به همراه یکصد و هفتاد سوار به سوی کاروان
قریش اعزام فرمود. و با پیروزی
مسلمانان به سرانجام رسید.
"
سریة" به گروهی از
سپاه گفته میشود که به دستور
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه آنان خارج شود.
نام کامل وی "
زِید بن
حارِثَة بن
شُرَحبِیل بن
کَعب بن
عَبد العُزّی ابن
اِمرِئ القِیس الکَلبی" است.
مادر زید، "
سَعدی"،
دختر "
ثَعلَبَة بن
عَبد عامر بن
افلت بن سلسله" و از قبیله «
بنیمعن» از قبیله «
طِیّ» است. وی
پسر خوانده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. در اینکه وی چگونه به
مکه آمده و به محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیده، نوشتهاند که "سَعدی"، مادر "زِید بن حارِثَة" او را به همراه خود برای دیدار قومش به همراه خویش برد؛ امّا در بین راه عدهای به آنان حمله کرده و زید را به
اسارت بردند و در بازار «
عکّاظ» به فروش گذاشتند."
حکیم بن حزام"،
برادرزاده خدیجه در سفری که از
شام برمیگشت، او را به همراه چند تن دیگر خریده و به مکه آورد. پس از آنکه "خدیجه" به دیدن "حکیم بن حِزام" آمد، زید را به خدیجه بخشید و خدیجه نیز او را به رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اهدا کرد. زید سرانجام در
جنگ مؤته به
شهادت رسید.
در
مدینه به رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر رسید که کاروانی متعلق به
قریش، از شام به سوی مکه در حرکت است.
مصادرۀ این کاروان، علاوه بر تضعیف
قدرت و روحیۀ
مشرکین، میتوانست جبران کنندۀ برخی از صدماتی که از ناحیۀ مشرکین بر
مسلمانان وارد شده بود باشد؛ چرا که مشرکین در آزار رساندن و
اذیت مسلمانان از هیچ تلاشی دریغ نکرده بودند، به خصوص آنکه
اموال مسلمانان نیز توسط مشرکین در مکه مصادره شده بود.
پس از شنیدن این خبر، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جمادیالاولی سال ششم هجری،
زِید بن حارِثه را به همراه یکصد و هفتاد سوار به سوی کاروان قریش اعزام فرمود. زِید بن حارِثه و یارانش به سوی کاروان حرکت کردند و پس از برخورد با آنان در منطقۀ «
عیص» (منطقهای است در سرزمین
بنیسلیم که در نزدیکی راه ساحلی مکه به شام قرار دارد.)
کاروان و هر چه را که در آن بود مصادره کردند. از جمله
غنائم این سریه، مقدار زیادی نقره بود که متعلق به "
صفوان بن امیه" بود.
مسلمانان برخی از افرادی را هم که به همراه کاروان بودند،
اسیر کردند که از جمله آنان، "
ابوالعاص بن ربیع" و "
مغیرة بن
معاویة بن ابی العاص" بودند.
"
ابوالعاص بن ربیع" شبانه خود را به مدینه رسانده و سحرگاه به
خانه زینب، دختر رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که
همسر او بود، رفت و از او پناه خواست و زینب نیز به او پناه داده و او را در خانۀ خود نگاه داشت. هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
نماز صبح را خواندند، زینب بر در خانه خود ایستاد و با صدای بلند اعلام کرد که همسرش، "ابوالعاصِ بن رَبِیع" را پناه داده است. پس از سخن زینب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بیان عدم اطلاع از این موضوع، پناه دادن ابوالعاصِ بن رَبِیع توسط زینب را مورد تائید قرار داده و آن را مانند پناه دادن مسلمانان دیگر نافذ دانستند.
پس از آن، ابوالعاص به مکه رفته و اموالی که از اهل مکه در دست او بود را بازگرداند.
و به مدینه بازگشته و
مسلمان شده و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زینب را با همان
عقد زناشویی قبلی به او بازگرداندند.